عشق رویایی مطالبی زیبا همراه دانلود پنجره رو که باز می کنم ، نسیم خنکی صورتم رو نوازش میده ، یه هو میرم تو فکر ، عمیق میشم به اینکه دلم می خواست چیزهای که توی دلم ، توی فکرم رو بنویسم ، ولی دیدم اصلا نمیشه ، خیلی چیزها قابل نوشتن نیست ، گفتم می نویسم و بعدش می سوزنمش ، شاید کمی آروم بشم ، کمی سبک بشم ، آتیش که روشن کنم همه بدی ها و زشتی ها رو توش می سوزنم ، بعدش یادم افتاد که شعله های آتش میتونه درختها و گلها رو هم بسوزونه ، یه هو دلم سرخ شد متبلور شد و دیگر نسیمی نباید... اومدم توی ذهنم یه تصویر زیبا از آتش بسازم ، که فقط اون چیزهایی که من میخوام رو بسوزونه و بقیه چیزها دست نخورده باقی بمونه ، طوری که نوی هر نوشته ی برقی از آتش باشه دیدم هنوز پنجره بازه و داره بارون میاد و بوی خاک همه اتاق رو پر کرده گفتم آتش مقدس است ، این واژه سرخی آتش رو به خود گرفته اند ، باید طوری نوشت که سوزاند...
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|