عشق رویایی مطالبی زیبا همراه دانلود حیف نون قبل ازمرگش وصیت میکنه: تمام اعضای
بعضی اوقات زندگی طوری با آدم رفتار میکنه که انگار مال باباشو خوردیم ! کسافت
آرزوم شده به کسی که رو پام خوابیده بفهمونم که وقتی پامو یه لحظه تکون میدم، منظورم این نیست که پاشو برو اونور !!!!! آخه این زیبایی به چه درد می خوره ... . . . . زمزمه های یه دخدر بعد از خوردن ماکارونی مورد داشتیم, طرف برا بخش "اس ام اس عربـی" طرز تهیه "فلافل لبنانی" رو فرستاده.... تفریح سالم ایرانی ها: وقتی از مطب دکتر میان بیرون درآمد روزانه دکترو حساب می کنن!! اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم خارجیا که انگلیسی حرف می زنند تو ذهنشون جمله ها رو به فارسی ترجمه می کنن!!! ایا پست هایتان تایید نمیشود؟ آیا در یاد گیری درس مشکل دارید؟ آیا مشروط میشوید؟ آیا کادوی ولنتاین میخواهید؟ آیا سرعت اینترنت تان پایین است؟ چایتو عوض کنی حله ینی میخوام بگم یه همچین معجزه هایی میکنه تازه مورد داشتیم طرف چاییشو عوض کرده موهاش شروع به رشد کرده دوستان بییایید اعتراف کنیم گاهی اوقات خریت هایی که ما کردیم خود خر نکرده ....:))))))))) زنگ زدم به دختره میگم میتونم شمارتون رو داشته باشم میگه نه من شمارمو به غریبه نمیدم یعنی به خودم امیدوار شدما مریضیش از مال منم حادتره :))) خداوندا، برای ما کشوری خلق کن که در اون: - دمای هوا حدود ۲۲ درجه سانتی گراد باشه ولی برف هم باشه که بتونیم اسکی کنیم
جایی برای رفتن داشتن یعنی
خــــانـــــه کسی را برای عاشقی داشتن یعنی خــــانواده داشتن هر دو یعنی نـــعمت ...............♥ توجه خب چیکار کنم خو ها ؟ هوم ؟ اوهوم خب چی کار کنم ؟ مخم نمیکشه دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد يکى از بچهها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده عاشق لحظه های با تو بودنم تو زنی...آری با تو هستم...!
گاو ماما میکرد گوسفند بع بع میکرد! سگ واق واق میکرد و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟ داستان " ارث پدر" از مجموعه داستان "بچه خیابانی ها" ============= ارث پدر
پدرم وقتی مرد، همه ی خیابان ها چراغانی بود. ماشین ها بوق می زدند و از خیابان ها می گذشتند. مردم ، شادی می کردند و به هم شیرینی می دادند. هر کسی از کنار پدرم رد می شد، سکه ای به طرف او می انداخت. من گریه می کردم ، دور و بر پدرم پر از پول بود.
ناگهان پدرم از جایش بلند شد ؛ همه ی سکه ها را جمع کرد و گفت" می بینی پسر! مردم مرده ی مرا بیش تر از زنده ام دوست دارند. امشب ، یک شام حسابی می خوریم؛ گوشه ی خیابان نمی خوابیم؛ مثل آدم زنده ها زندگی می کنیم؛ بیا!"
از آن روز ، پدرم هفته ای دو سه بار می مرد و من بالای سرش زار زار گریه می کردم. اما یک دفعه ، پدرم راست راستی مردو دیگر از جایش بلند نشد.
تنها ارثی که از پدرم به من رسید، مردن و زنده شدن است؛ آن هم هفته ای چند بار! خیلی سخت است، خیلی! الو؟ منزل خداست؟ صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست در اخر این صفحه زری دلنشین شاعره باهوش، جواب دندان شكني به اين شاعر چشم هيز داده..... مرحبا به این دختر اصیل ایرانی
خواهرم ای دختر ایران زمین در خیابان چهره آرایش مکن ..... از جوانان سلب آسایش مکن زلف خود از روسری بیرون مریز ..... در مسیر چشمها افسون مریز یاد کن از آتش و روز معاد ..... طره گیسو مده در دست باد خواهرم دیگر تو کودک نیستی ..... فاش تر گویم عروسک نیستی خواهرم ای دختر ایران زمین ..... یک نظر عکس شهیدان را ببین خواهرم این لباس تنگ چیست ؟ ..... پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟ خواهرم اینقدر تنازی مکن ...... با اصول شرع لجبازی مکن در امور خویش سرگردان مشو ..... نو عروس چشم نامردان مشو خیمه گاه عشاق الحسین ای فلانک خاک عالم بر سرت ..... گر چنین گویی سخن با خواهرت خواهر تو نیستم البته من ..... پس فزونتر از دهانت زر نزن چشم هیز و خوی بد ، فکر پلید ...... از دل هر مصرعت آمد پدید زشتی دید و کلام ذات تو ..... هست پیدا در همه ابیات تو از خرد چون کم رسیده سهم تو ..... نیست زیبایی من در فهم تو هم نگفته با تو هیچ آموزگار ..... هست طنازی به تای دسته دار یا نمیدانند عشاق حسین ..... فرق ساده را میان تا و طین همچنین آرایش من ای عمو ..... در خیابان نیست ، کم یاوه بگو جای آرایش چه نزدیک و چه دور ..... سالن زیبایی است ای بیشعور من لباس تنگ میپوشم ، بله ..... پوشش خوشرنگ میپوشم ، بله میشوم طناز و زیبا و ملوس ..... میخرامم در چمن چون نوعروس زلف خود ریزم برون از روسری ..... میکنم در چشم مردان دلبری طره گیسو دهم در دست باد ..... گور بابای تو و روز معاد
دخترک برگشت چه بزرگ شده بود پرسیدم : پس کبریتهایت کو؟ پوزخندی زد! گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد... گفتم: میخواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم!! دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید... گفت : کبریتهایم را نخریدند! سالهاست تن می فروشم! می خری؟؟؟! شنیده ام جایی هست شنیده ام جایی هست جایی دور که هر وقت از فراموشی خوابها دلت گرفت می توانی تمام ترانه های دختران گل فروش را به یاد آوری می توانی بی اشاره اسمی بروی به باران بگویی دوستت دارم من چمدانم را برداشته ام دارم می روم تمام واژه را برای باد باقی گذاشته ام تمام باران ها را به پیاله شکسته ای بخشیده ام دارم می روم نگاهم کن خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|