عشق رویایی مطالبی زیبا همراه دانلود بگو چه بر سر قلبت آورده اند؟ نگاه هایت را هنوز هم به خاطر دارم و هنوز هم به یاد دوریت اشکهایم ارام ارام روی گونه ی تب دارم می غلتد و گریه های گاه و بی گاه من اغاز می شود….. بگو با اشکهایم چه کنم ؟ اشکهایی که بی مهابا می بارند و دوریت را به سوگ می نشینند . هنوز هم دوستت دارم این را با تمام احساس درونم فریاد می زنم اما تو خیلی بی رحمی این را همه می دانند حتی قاب عکس خالی اتاقم که مدتهاست تنهایی سرد خود را تحمل کرده تو بی رحمی شک ندارم . شک ندارم که انقدر بی رحمی که دلت به حال کاغذهای سفید و کوچک دفتر من هم نمی سوزد که چند سال است تمامشان را از غصه ی تو سیاه پوش کرده ام !!! اما تو این گونه نبودی !! بگو چه بر سر قلبت آورده اند؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * من تن نتهایی باغ بعد یک خواب زمستانی می اندیشم! و به گل های فرخفته به دامان سکوت من به یک کوچه ی گیج گیج از عطر اقاقی ها می اندیشم و بر یک زمزمه ی عابر مست که ز تنهایی خود نا شاد است من به دلتنگی شبهای ملول و تهی مانده خود از شادی ذهنم از خاطرها سرشار و فرو آمدن معجزه در هستی من مثل خوشبختی من…دورترین حادثه است… من به خوشبختی ماهی ها می اندیشم که در آن وسعت آبی با هم …..باز هم همراهند! من به یک خانه می اندیشم…یک خانه ی دور که در آن فانوسی می سوزد! و در آن جای تو مانده است تهی… و به گل های فراموشی آن گلدان می اندیشم! که ز بی آبی پژمرده شدند من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ… و به یک معجزه می اندیشم…. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ستاره کور ناتوان گذشته ام ز کوچه ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست… کاش می گفتی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست… * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * می خواهم از تو بگویم بی آن که در جستجوی قافیه باشم و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست می خواهم از تو بگویم از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری با ساده ترین کلمات همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد می خواهم بگویم دوستت دارم امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم فقط ساده و با صداقت همراه با شاهدی صادق از اعماق جانی سوخته با چشمانی بارانی می خواهم بگویم دوستت دارم و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید من تقدس عشقت را بر کرامت وجودم نشانده ام و اگر سراسر وجودم زبان باشد یکسره خواهد گفت: دوستت دارم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند روزیست که هر دم به تو می اندیشــــم به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همان باغ بلـــــور به همان سایه همان وهم همان تصویری که سراغش ز غزلــــهای خودم می گیری به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم یعنی ان شیوه ی فهماندن منظور به هـــــــم به تبسم به تکلم به دل آرایی تو به خموشی به تماشا به شکیبایـی تــــــــــــــو به نفس های تو در سایه سنگین سکوت به سخن های تو با لحجه شیریــــــــن سکوت شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول نـــــــام کسی ورد زبانـــــــــم شده است در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیــــــدار من است یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش می شود یک شبـــه پی برد به دلــــــدادگیش آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده بر ســـــــر روح من افتـــــاده و آوار شده در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیــــدار من است یک نفر سبزه چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویــش رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول نام کســـــــــــــــــی ورد زبانم شده است ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبحه هر شبه تصویر تو نیست ؟ اگر این حادثه ی هر شبه تصویرتو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیـــــــسـت؟ حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکــــــــار مکوش آری آن سایه که هر شب آفت جانم شده بود آن الفبـــــــــــــــــا که همه ورد زبانم شده بــود اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیـــــــــــــــل تماشا شده است آن الفبای دبستانی دلخواه تویی مشق من آن شبـــــــــــــــح شاد شبانگـــاه تویی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس ت بدن حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای امید نا امیدی های من بر تن خورشید می پیچد به ناز * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هرگز هرگز … هرگز فراموش نمی کنم سخنانی راکه از چشمان تو شنیدم می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم آن هنگام که می گفتند: «دوستت دارم» تو بزرگ بودی آنقدر بزرگ که رویاهای من در سرزمین خیال تو قاصدکی بیش نبود بزرگ بودی و دست نیافتنی و من می دانستم در دست نیافتنی ها عظمتی ست پرستیدنی.. زندگی با تو خاطره ای برای من نبود خاطره های با تو تمام زندگی من است… زیر نگاه پاییزی تو من چونان برگی افتادم و از آن روز زیر پای رهگذران خرد می شوم
سفر
************* غروبا قشنگن وقتی خورشید میره تا چشماشو رو هم بذاره
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|